loading...
شاعری
لایو بازدید : 3 سه شنبه 30 مهر 1392 نظرات (0)

به شرط گریستن
می ماند آنجا
تصویر کودکی که روی پوسترهاست
ورق خواهمش زد ، به کور سویِ امیدی
از لبخند
لااقل یکی از آن پوستر ها
 دریغا از آن لبخند
دریغا از آن لبخند
که صورتش را با قلم اشک
 رنگ بخشیده اند
حاشا از این بخشش
حاشا

حاشا پادشاهی تو
 پادشـَه زر پوش بی زر
با چه چیز می خری
بهایش را چگونه می دهی ؟


این جنگ کار زار توست
ره میدان نبرد گیر
که رعیت و سرباز فراری را
 ننگی بر پیشانی نباشد
آن هنگام که تو در تخت آسمانی ات خفته ای
ره میدان نبرد گیر
که راه گریز، چه فراخ است و آسوده
چشمی بچرخان تا بنگری
این حجم بالای گریختن را

که را توانی مسجون کرد ؟
کدام این خموشان را ؟
کدام این زبان بستگان را؟
در کدامین خباک؟
و کیست سزاوار آن ؟
من و ما و ایشان ؟ یا تو !
بر سرم بانگ بر مدار ، بزدل

که به پای هستی ایت ریگی است
درشــــت
که این چنین می لنگد


به چشمان خود دیدم
 در کوچه ای که دیوار هایش
 آجرین بود و  خونین رنگ
می لنگید
آن طور می لنگید
که کپل هایش حتی
به چشم نمی آمد
و آن طور
بر مردمانِ پشت ویترین ها
لبخند می زد و عشوه می آمد
گویی فاحشه زاده ای است ، خریدار
که فقط می خواست
به قیمت بخرد
همکار بود
شبیه خودشان خود فروخته !
می خرید
برای آنان که لمیده اند
در لابی هتل های گرانشان
هتل های پر ستاره ی شان

فرقش کجاست
تو به آنچه می خری که می گویندش
معنویات
و آن ها به آنچه می خرند که می گویندش
مادیات

کجا باید جست این تفاوت را

آنگاه که هر دو خریدارید
هر یک  به بهای ساختگی خودتان !؟


زبانت گندید
دهان متعفن ، باز کن
سکوت کافی است
کافی است


حاشا که پیش از این کلامی گفته باشی
حاشا

می دانی بعد از این امتداد سکوت نامتناهی

لعنت من ، بر رویای دادگاهی برای تو
لعنت من ، بر رویای محاکمه ای برای تو
ولعنت من ، بر آن کس
که به رویای من در آمد
آن کودک گریان
آنکه ندانستم
پسر خورشید بود
یا دختر مهتاب..

چت روم فارسی

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 27